کوچه های باران خورده

ساخت وبلاگ
تو به اندازه ی تمام ثانیه های عمر یک پاییز زیبایی... من می دانم فقط دردواره هایم را باتو ... بین خودمان باشد !! تو ... تو ... تو ... با اولین نگاهت برای زبان الکنم بی تاب ترین واژه های جهان را به یادگار گذاشتی پاییز و اکنون حراجی هزار رنگ خاطره و چشمانی پرسشی دوباره دارند از – تو -... می شود ... می شود... می شود ... دوباره ببینمت تا گیج این لحظه ها نشوم؟! می شود دوباره تورا دوست داشت دراین روزهای کوتاه و شبهای بلند! میدانی چیست ؟! من از تمام چشمهای این مردم بیرون رفته ام و کاری جز دوست داشتن تو سراغ ندارم می شود ... می شود ... می شود ... اجازه دهی تورا... تا همیشه زندگیم و هنوزهای مانده ام  -دوستت داشته باشم....!؟؟-  جناب خدا ... کاش ... کاش یرای یک بار هم که شده از جلوی لنز دوربین نگاهم می گذشتی تا لبخند زیبایت را قاب روزهای زندگیم کنم ... چشمهایت را ... دیدنی ها را باچشمت تنظیم کن به واضح دیدن خواهی دید که دنیایت زیباترین می شود ... کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 278 تاريخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت: 13:04

 من تو را خواهم نوشت مثل صدای نرمینه ی باران  ... مثل یک خاطره در جاده ی خیس مثل یک پاییز دلنشین... تورا می نویسم دیگر مثل آهنگ آرام مثل یک شاه بیت غزلی ناب ... کمی غیر عاقلانه تر از حد معمول دیگران و بیشتر از بالهای سوخته و داغهای نشسته برتنم ... من تورا خواهم نوشت کمی آنطرف تر از تمام اشکهایی که برایت ریخته ام کمی بالاتر از کرختی دستانم میخواهم بنویسم تورا ... مثل یک شب آرام ... مثل شوق دیدن تو در شبی تاریک مثل شوق پرواز ... مثل عطر بهارنارنج و یاس و مریم ... می نویسمت مثل تمام آرزوهای خوب کودکیم مثل بی پروایی نوجوانیم ... مثل مستی جوانیم... اصلا بگذار تورا مست بنوی کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : یکی هست که همیشه عاشق منه,یکی هست که دیگه نیست,یکی هست که دیگه نیست مرتضی پاشایی,یکی هست که هر شب,یکی هست که نباشه نیستم,یکی هست که,یکی هست که دیگه نیست دانلود,یکی هست که هرشب واسه اون,یکی هست که دیگه نیست پاشایی,یکی هست که نیست, نویسنده : sobhbabarana بازدید : 257 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 2:17

دستانم تهیست و از مال دنیا  چیزی ندارم جز شبه جمله هایی تلخ با واژه های سرد... و یک چهار دیواری در جمجمه ی سرم ... که هرشب دردواره هایش را به در و دیوار می کوبد و روز و شب را با موش های دو گوششان به شنيدن نام -شيرين- تو از لبانم دیگر عادت كرده اند...  اتاقی تنگ و تاریک و آینه ی  که روی خوش به این مرده ی متحرک دیگر نشان نمی دهد... و قلبی که از عشق ورزيدن هر چیز و هر کس جز تو اكراه دارد... مضحكه ی ستاره ها نشده بودم که اين شب ها از برکت نيامدن هايت به خوابم هم ...   به آسمان خشک و بی روح و بی باران زل می زنم که پوزخندش را کرور کرور ستاره های بی فروغش تحويلم می دهند.. کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 271 تاريخ : سه شنبه 11 آبان 1395 ساعت: 23:49

پاییز و رویای دیوانگی با باران و خش خش برگ ... می دانم ؛ می دانم دوره ی نامه ها و پاکت نامه ها دیگر منسوخ شده اما باز به همان زبان کودکیم روی گلبرگهای قرمز  و سفید عاشقانه می نویسمو - دوستت دارم - بربال قاصدکی می نشانم و در - باد - رهایش میکنم فقط قول بده هرشب پنجره ی نگاهت را باز بگذاری...   اجازه خانوم معلم یه کم عدد بهم قرض میدین؟! میخواهم کسی رو بیشتر از ده تا دوست داشته باشم ... فیلم پاییز رویایی در جاده ییلاقی لونک به دیلمان زیر باران جناب خدا ... هرشب کسی میاد به پنجره اتاقم گل می ماله و فرار میکنه اما من هرلحظه منتظر بارانم ... حال و حواس این روزهای کوچه های باران خورده ...
ما را در سایت کوچه های باران خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sobhbabarana بازدید : 247 تاريخ : چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت: 11:53